شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل
بیا در این شب آخرکه بشـنوم سخنت سخن بگـوی بـرادربه شـمع انجـمنت
بگودراین شب آخر چه بر سرت آید بگـوچه میشـود آقا بهنـازنـینبـدنت
ترکتـرک شده لـعـل لبت عـزیز دلـم خدا کند نخـورد سنگ بر لب ودهنت
کـنار پیـکـرتوسیـنه میزنـد طـفـلـت خداکند که نخـنـدد کسی به سیـنهزنت
خدا کـنـد تـنـت از زخـمهـا ورم نکـند خداکـنـد نـشـود نـیـزه جـابجا به تـنت
خـدا کـند نکـشی زجـر در تـه گـودال و عاقبت نکشد طول دست وپا زدنت
خـدا کـنـد نـشود نـرماستـخـوانهـایت خـدا کـند نـشـود کهـنـه بـوریـا کـفـنت
تمام ترس من این است عدهای بیدین کنند هـلهـله فـردا به زیر و رو شدنت